(روباه کمی به فکر فرو رفت و گفت :
اما من ،دلم برای بچه خرگوش ها سوخت
و گرم ترین خانه ی جنگل رو برای
تو و اون ها پیدا کردم . اگر می بینی
تو این سرما بیرون از خونه ام آمدم برای اینه
که می خوام تو و بچه هات رو به اون خونه
ببرم تا به راحتی بتونید در اون جا زندگی می کنید .
(خرگوش مهربون گفت :) اما این تنه ی
درخت برای ما گرم و راحته . بعد هم بیرون آمدن
از خونه و تغییر دادن اون تو این سرما کار درست و عاقلانه ای نیست .
روباه حیله گر وقتی دید،اصرار هایش
به جایی نمی رسد ،شروع به تعریف کردن
از خانه ای که گفته بود ولی در جایی جز
در خیال خودش وجود نداشت ،کرد .
خرگوش مهربون اما زود باور هم شیفته ی اون خونه شد.
خرگوش که با تعریف های روباه قانع شده بود ،
همسر و بچه هایش را از خواب بیدار کرد و همگی
راهی خانه ای شدند که روباه نشانیش را داده بود .
به محض خارج شدن خرگوش ها از تنه ی درخت
روباه داخل آن شد ودر آن را طوری سخت و محکم
بست که هیچ یک از حیوانات جنگل توانایی
باز کردن آن را نداشته باشند .خرگوش و خانواده اش
تمام جنگل را به دنبال نشانی خانه ای که روباه گفته
بود گشتند اما از آن خانه ی رؤیایی خبری نبود .
به ناچار چند تکه سنگ را برداشت و به سمت درخت نشانه رفت .
(روباه ظالم و پر رو ،با عصبانیت در را گشود و گفت :)
چیه چه خبره آقا خرگوشه ؟فکر نمی کنی با این
کار هات ممکنه درخت رو از خواب بیدار کنی و من رو بی آشیونه ؟
(خرگوش مهربون در حالی که بچه هاش رو درآغوش گرفته بود گفت :)
آقا روباهه من تمام جنگل رو به دنبال آن
خونه ای که تو نشونی اش رو داده بودی گشتم ،
اما اثری از اون نبود .بچه هام سردشونه لطفاً بیا بیرون
تا ما هر چه زودتر به داخل خونه مون برگردیم .
(روباه مکار با بی تفاوتی گفت :)چی؟ خونه تون ..!؟
ببین خرگوش جون ،این خونه ،خونه ی منه
و من برای به دست آوردنش تلاش کردم . حالا هم
هر چه زود تر از این جا برو که خیلی خوابم میاد .
خرگوش غمگین و دل شکیته به تنه ی درخت کهن
سال تکیه داد وگفت :
می دونم که نباید به حرف های روباه مکار اعتماد
می کردم ،اما با این حال
اون خونه حق من بود نه روباه .
من تمتم تابستون و پائیز رو دنبال خونه
گشتم تا بچه هام زمستون رو راحت بگذرونن نه روباه .
خرگوش مهربون در فکر فرو رفته بود که کلاغ خبر رسون از راه رسید .
غار...غار...آقا خرگوشه
تو این سرما که همه ی اهالی جنگل به خواب
زمستونی فرو رفتن تو چرا تو جنگل پرسه می زنی ؟
آخ آقا کلاغه دست رو دلم نذار که خونه
روباه حیله گر خونمون رو ازمون گرفت
و ما رو آواره کرد به همین خاطر اینجائیم .
آقا کلاغه هر کی هم ندونه تو که خوب می
دونی من چقدر زحمت کشیدم تا تونستم این خونه رو پیدا کنم .
(کلاغ خبر رسون از رویشاخه ی درخت پائین اومد و گفت: )
دنبال من بیائید تا یه خونه ی گرم و نرم و جادار بهتون نشون بدم .
اما ...!
دیگه اما نداره ، نگران نباش اون خونه خالیه خالیه .
خرگوش ها شاد و خوشحال همراه کلاغ
خبر رسون راهی خونه ی جدید شدند .
چند روز از اون ماجرا گذشت .خرگوش ها راحت
و آسوده به خواب زمستونی خرگوشی فرو رفته بودند
که کلاغ ،خبری برای اون ها آورد .
بابا خرگوشه از صدای غار، غار ،خبر ،خبر ،از
خواب بیدار شد و کنجکاو شد بداند چه خبری یاعث
شده کلاغ با این همه سرو صدا به اونجا بیاد .بنابر این از خانه خارج شد .
چی شده آقا کلاغه ؟ چرا اینقدر غار-غار می کنی ؟
امروز یه انسان به جنگل اومد و تنه ی درختی
رو که خونه ی شما بود و روبا حیله گر
به زور از شما گرفته بود رو قطع کرد تا هیزم درست کنه .
(خرگوش نگران روباه شد و پرسید : ) اما روباه ...سر اون چه بلایی اومد؟
روبا حقه باز آواره ی جنگل شده و داره
تو سرما می لرزه دنبال یه جای کوچیک اما گرم می گرده .
ببین خرگوش جون خدای مهربون
حق مظلوم رو از ظالم می گیره .
اون روباه بد حنس با حیله تو رو از خونه ات
که حقت بود بیرون کرد و تو وخونواده ات
رو آواره ی جنگل کرد و حالا خودش خیلی
راحت تر از تو اون خونه ی گرم و نرم و بزرگ رو از دست داد
اون هم حالا که هوا سرد تر هم شده .
خدای مهربون ظالم رو دوست نداره و یه روزی اون
رو به سزای اعمالش می رسونه .
کلاغ این ها رو گفت و غار –غار کنان دور شد
وخرگوش به داخل خانه اش برگشت .
(خرگوش وقتی خانواده اش از خواب بیدار شدند
هم هی حرف های کلاغ رو برای اونها تعریف کرد و بعد هم گفت : )
دروغ گویی ،حیله گری ،نیرنگ و ظلمی
که روباه در حق ما کرد به خاطر این بود که وجود
عقلش رو نادیده گرفت وگرنه هیچ عقلی این
کار ها رو تأیید نمی کنه .کسی که از عقل شعورش
به موقع و به جا استفاده کنه تو هیچ شرایطی
دچار اشتباه و خطا نمی شه. ظلم کردن در
حق دیگران هم از نشونه های استفاده نکردن از عقله .
عقلی که همسشه بهترین
راه رو انتخاب وترو رو به اون هدایت می کنه .
عقل بزرگترین هدیه و نعمت خداوند مهربون
و بخشنده است ،برای بهتر زندگی کردن موجودات.
برای استفاده کردن از اون تو همه ی شرایط زندگی چه
سخت و چه آسون ،نه برای فراموش کردنش .باید
خدارو به خاطر همه ی نعمت ها و همه ی خوبی هاش
شکر کنیم و از اون نعمت ها در راه درست استفاده کنیم .
:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1